خواستم در ماشین را باز کنم و بروم دستی به گرده اش بکشم که خشکم زد! بین پاهایش هیچ چیز نبود. داشتم مات نگاهش می کردم که دیدم روده ی ورزای بیچاره بیرون آمده... خوب که دقت کردم، انتهای دوتا میل گرد بود که بتن دورش را ریخته بودند. انگار کمر ورزا خم شده و هر لحظه می خواهد بیفتد