در ساعاتی که این منطقه بیش از همیشه خلوت و ناامن است، او در اوج خطر ماشین را به حرکت در میآورد و راه میافتد. تنها دلخوشی او این است که در این ساعت، که از اوج شلوغی و ترافیک عبور کرده است، زودتر به خانه برسد. او به خاطر میآورد که طی دو سال اخیر هرگز قبل از ساعت هفت عصر خانه نبوده و حالا که بعد از این دو سال سخت و پرتلاش، کدنویسیها به ثمر نشسته، دارد جواب تلاشش را میگیرد. او یک شبکه برای ردیابی نوسان انرژی طراحی کرده بود که میتوانست هرجای شهر این نوسانات را شناسایی کند و این یک کار خارقالعاده بود. حالا در آستانهی فردا بود؛ فردایی سرنوشتساز که با رئیسش ملاقات داشت و باید نتایج کارش را به او گزارش میداد. بالاخره به این که ماهیت انرژیهای مشکوک چند وقت اخیر را شناسایی کنند، نزدیک شده بودند؛ اما ...