جیمز نولسون استدلال میکند که «ساموئل بکت اصل جویسی را که دانستن بیشتر روشی برای درک خلاقانهی جهان و کنترل آن بود، رد میکرد… در آینده، کار او بر نقصان، شکست، تبعید و فقدان تمرکز میکرد؛ همانطور که خودش میگفت، بر انسان بهعنوان یک "نداننده" و بهعنوان یک "نمیتواننده".» این مکاشفه «بهدرستی بهعنوان یک نقطهی عطف در کل حرفهی او در نظر گرفته شده است». بکِت این تجربه را در نمایش آخرین نوار کراپ (۱۹۵۸) بهشکلی داستانی نوشت. کراپ درحالیکه به نوار ضبطشدهی خود در اوایل زندگی گوش میدهد، صدای خود جوانترش را میشنود که میگوید «بالاخره برایم روشن شد که تاریکیای که همیشه برای دور نگه داشتن آن تلاش میکردم، در واقع باارزشترین…» در این لحظه، کراپ نوار را جلو میبرد (قبل از اینکه تماشاگران بتوانند کل وحی را بشنوند). بکِت بعداً به جیمز نولسن توضیح داد که کلمات جاافتاده روی نوار «همپیمان گرانبها» است.