چشمم به شبح مردی پشت پنجره افتاد، داشت صاف به قبرستان نگاه میکرد. حتی از آن فاصله میفهمیدم چشمهایش روی من خیره مانده. اما یک ساعتی میشد که دیگر خبری از ماشین کشیش نبود. اصلا کسی در کلیسا نمانده بود. نگاهم را برگرداندم و با خودم گفتم واقعی نیست.
کتاب با داستانی آغاز می شود که توسط قهرمان کتاب کادنس سینکلر، روایت می شود. او تابستان هایی را به یاد می آورد که قبل از تابستان پانزدهم در جزیره شخصی پدربزرگ و مادربزرگش می گذراند
رمان سیلماریلیون، داستان آفرینش دنیا و آغاز عصر بدوی است و شخصیت هایی از مجموعه ی ارباب حلقه ها مانند الروند و گالادریل در آن حضور دارند و ایفای نقش می کنند.