بیست سال بعد، ناتان یکی از وکلای مشهور نیویورک شد. او این ماجرای تلخ را فراموش کرد. حتی آخر سر با دختر دریاچه ازدواج کرد؛ مالوری، زنی که عاشقانه دوستش داشت، اما ترکش کرده بود و ناتان هنوز مثل روزهای اول دلتنگش میشد.
ناتان نمیدانست کسانی که از آن دنیا بر میگردند، دیگر مثل سابق نیستند. امروز که او فردی موفق، مشهور و ثروتمند است زمانش فرا رسیده که بداند چرا به این دنیا برگشته است...