چه کارهایی که نکردم. از پایان جنگ تا به امروز دست کم دوبار در سال شغل عوض کردم؛ ولی شغل که چه عرض کنم، خودش یک جور بی کاری بود. برادر شیری من، که مهندس الکترونیک و آدم دقیق و متعصبی ست، همان کسی که گاهی پیشش می رفتم تا نصیحتم کند، یک روز صریح و پوست کنده به من گفت: «تو سرافینو، نمی فهمی امروز روز برای این که کار پیدا کنی باید تخصص داشته باشی.» و من: «تخصص؟ یعنی چی؟» و او : «تخصص داشتن یعنی این که بلد باشی فقط یک کارو انجام بدی اما خب... در عوض تو همه کاری بلدی بکنی و هیچ کاری بلد نیستی بکنی... ؛ متنی از کتاب به قلم آلبرتو موراویا است...