نوسازی نیازی همیشگی است. روندی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی است. در غیاب آن زندگی از حرکت بازمیایستد و شادابی و پویایی خود را از دست میدهد و فرهنگ به مرگ و زوال میگراید. نوسازی با آرزو و خواستهی شخصی این یا آن متفکر شکل نمیگیرد بلکه زمینههای تاریخیـ اجتماعی، سیاسی و فکری خاص خود را دارد. آنگاه که بحران تمامی عرصههای حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را فرا میگیرد و خود را در اندیشه و نشاط علمی بازمیتاباند، نوسازی به یک ضرورت بدل میشود.ما اکنون دیرزمانی است که در بحران زیست میکنیم، بحرانی که با ضعف مقاومت جامعه به نوعی رکود بدل شده و تنها چیزی که باقی مانده بازگویی دستاوردها و توفیقات گذشتگان است. آیا انتظار بیهوده برای وضعیتی مطلوب که شاید جنگهای کوچک و بزرگ جاری در منطقه به ایجاد آن بینجامد، کافی نیست؟