آستولف لویی ائونور مارکی دو کوستین، اشرافزاده و نویسندهی فرانسوی، بیشینهی پرتلاطمی داشت. پدر و پدر بزرگش در دوران وحشت در انقلاب فرانسه با گیوتین اعدام شدند، و مادرش از زندان جان به در برد. در کودکی و نوجوانی بسیار سفر کرد و در سال 1839 به تشویق بالزاک، که استعداد سفرنامهنویسی را در او پس از انتشار سفرنامهاش به اسپانیا کشف کرده بود، در دوران حکومت تزار نیکلای اول به روسیه رفت. او گزارش سفر خود را به دلیل هراس از فضای پلیسی حاکم بر روسیه به صورت نامه برای دوستانی نامعلوم نوشت و این نامهها را پنهانی از روسیه با خود به فرانسه برد و بعد در سال 1843 آنها را به صورت نامه برای دوستانی نامعلوم نوشت و این نامهها را پنهانی از روسیه با خود به فرانسه برد و بعد در سال 1843 آنها را به صورت کتاب منتشر کرد. کتاب با استقبال بسیار روبهرو شد و به زبانهای انگلیسی و آلمانی هم ترجمه و منتشر شد. انتشار آن خشم حکومت روسیه را برانگیخت و تزار آن را ممنوع کرد. ترجمهی روسی کتاب پس از سال 1917 نیز در شوروی در فهرست کتب ممنوعه قرار گرفت.
برخی آن را به سبب کندوکاوش در سرشت استبداد مطلق و تأثیر آن در ایجاد روحیهی بردگی حتی پیشکویانه و جلوتر از زمانهی خود یافتهاند و معتقدند مشاهدات کوستین دربارهی جامعهی روسیه و خصال حاصل از استبداد در این کشور در نیمهی نخست سدهی نوزدهم «تاریخ گذشته» نیست: «جامعهای که هیچگونه خوشبختی در آن امکانپذیر نیست، زیرا بشر، بنا به قانون طبیعتاش، بدون آزادی خوشبخت نمیتواند بود»، جامعهای محکوم به دروغگویی همگانی، چرا که «حقیقتگویی یعنی براندازی حکومت» که به تبعِ « نیازی که خدایگان برای بازسازی رویدادهای واقع دارد» پیوسته مشغول دخل و تصرف در تاریخ است.