انسان در فرآیند تعامل و روابط دائم با جهان خارج از خویش، تحت تاثیر عوامل گوناگون قرار گرفته و نشانههای متعددی را درک میکند. این تاثرات در «مغز » بازتاب مییابد، بازتاب جهان خارج در مغز انسان «ذهن » او را شکل میدهد که باعث شناخت او میشود. براساس آنچه گفته شد میتوان گفت که شناخت عبارت از: علم و آگاهی دقیق و درست از وضعیت امور و اشیاء است.
انسان برای گرایش یا دوری از چیزی، درباره آن چیز علم و آگاهی داشته باشد. اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا امکان شناخت وجود دارد یا نه؟! سوفسطاییها معتقدند که امکان شناخت وجود ندارد! در مقابل آنها فلاسفه معتقدند که شناخت امکان دارد. فیلسوف کسی است که بر اساس عقل محض و استدلال و برهان به شناخت میپردازد و به همین جهت دلایل فلاسفه برای انسان حقیقتجو قابل قبول و منطقی است. اگر از نظر سفسطهگرایان که با عقل و منطق و فطرت انسان جور در نمیآید، با کرامت و بزرگواری عبور کنیم فرقان آیه 72. مشاهده میکنیم که امکان شناخت برای بشر وجود دارد. بزرگترین دلیل این امکان هم، تمدن فعلی بشر، ماحصل علوم تجربی، دیدگاههای منطقی و قوانین فیزیک، شیمی، طب، صنعتی و… میباشد.