یک روز پسر کوچولو چشمش به یک سیب میافتد. زود میگوید: «صبر کن ببینم. از کجا معلوم سیب باشد؟» و بعد همینطور سؤال پشت سؤال: «شاید یک گیلاس گنده یا سیارهای ریزهمیزه باشد، شاید ماهی قرمزی باشد که خودش را گولّه کرده و به شکل سیب در آورده...»