جانان وکالت خوانده و میخواهد از حقوق زنان سرزمینش دفاع کند. او با هوش سرشار و شیطنتش، دل امیرارسلان نامدار مدیر موسسهی حقوقی را میبرد، اما در مسیر ناهموار عاشقی، برگی از دفتر گذشتهها رو میشود. برگی که تمام سطرهایش خاکستری است و امیدی به سپیدی صفحاتش نیست! زیرا سرنوشت امیرارسلان را از سه نسل قبل، جد پدریاش «قدرت نامدار» رقم زده و از بین تمام نوادگان قرعه به نام او افتاده است. سرنوشتی عجیب که در باورش نمیگنجد! میهراسد! نفس کم میآورد، چراکه گذشتهی خانوادهاش در آیندهی او تنیده شده و پیله بسته است. او دستوپا میزند تا پیلهی گذشته را از تنش بیرون بکشد و در برزخیترین روزهای زندگیاش سرنوشتش را تغییر دهد