برخلاف بسیاری از گونه های حیوانی که فقط با تغییر گونه خود می توانند خود را اصلاح کنند، انسان موفق شده است که با دگرگون کردن جهان، خود را دگرگون کند و با بنانهادن ساختارهایش خود را ساختارمند نماید، بدون آنکه به دلیل سرنوشت از پیش تعیین شده غیر زمان مندی این ساختارها از بیرون یا درون بر او تحمیل شوند. فعالیت کنشگر مستلزم تمرکززدایی مداوم است که او را از خویش محوری فکری خود جوش رها می سازد و زمینه را نه دقیقا برای عامل جهان شمول از پیش تعیین شده و بیرون از او، بلکه برای فرایند وقفه ناپذیر هماهنگی ها و تناظر سازی ها مهیا می سازد؛ و همین فرایند است که ساختارها را تولید می کند که به طور دائم در حال ساخته شدن یا بازسازی هستند. کنشگر وجود دارد، زیرا به طور کلی «وجود» ساختارها یعنی ساختارمند کردن آنها.