هرچی بود تا زیر پل سیدخندان رفتم، اما سراغ تاکسی ها نرفتم. در یک لحظه تصمیم گرفتم. چه حسی بود؟ رهایی؟ غرور؟ آینده برق می زد. دیگر لازم نبود. دیگر لازم نبود آن پرچم همیشه براق را ببینم و با پرچم های کهنه ی روبه روی دانشکده ی ادبیات مقایسه شان کنم.