یک نامه بهانه دعوای میان پروا و آناهید میشود که در پایان با خشم سرکش پروا جان آناهید را می گیرد. این خشم افسار گسیخته آنی سونامی میشود در زندگی دو خانواده که سالها پناه هم بودند و حالا دشمنان خونی اند.
حالا چند سال از آن اتفاق گذشته.
پروا در انتظار اجرای حکم اعدام در زندان است و جاوید که داغ خواهر دیده در دوراهی احساس زخم خورده و عقدی که ساز مخالف میزند گیرافتاده است.
چطور میشود کینه ها را پشت سر گذاشت و ادامه داد؟
باید بود... و دید...