وکیل زبر و زرنگی سر بزنگاه، با استفاده از رازی که متعلق به دیگری است، یکشبه ثروت هنگفتی به جیب میزند. وکیل قرار است همچنان باقی زندگیاش را در عیش و عشرت و افزایش ثروت سپری کند که حادثهای همهی نقشههایش را بههم میریزد و مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. زندانی لاس لوماس، که در سال ۱۹۸۰ نوشته شده ،داستانی است نه چندان بلند اما پراتفاق و با ریتم تند. وکیل، جناب نیکلاس سارمینتو، خود راوی داستان است و آن را با طنزی تلخ برای مخاطبانش بازگو میکند، مخاطبانی که انگار از راه تلفن شنوندهی این روایت هستند و دائم از سوی وکیل با تحقیر و عتاب مورد خطاب قرار میگیرند.
کارلوس فوئنتس از آغاز کارش در سالهای ۱۹۵۰ رویکردی انتقادی به جامعهی مکزیک، بهخصوص جامعهی مکزیک پس از انقلاب، داشت. در زندانی لاسلوماس این نگاه متوجه آن طبقهی متوسط نوکیسهای است که پس از
جنگ جهانی دوم از موقعیت استثنایی آمریکای لاتین استفاده کرد و ثروت اندوخت. طبقهای که امریکازدگی در رفتارش مشهود بود. زندانی لاسلوماس از این جهت به مرگ آرتمیو کروز، دیگر رمان معروف فوئنتس، شباهت دارد.