روایات اساطیری درباره موسیقی همانا در یافت آدمیان دور دست از پدیدههای طبیعی بوده است. وقتی باد در نیستان میافتاد پدران نخستین ما تصور میکردند خدایانند که مینوازند. مثل هنرهای دیگر، موسیقی هم در عصر مسیحیت شخصیت منحصر یافت و به راهی وارد شد که قواعد اصولی برای آن تدوین گردید و مفاهیمش با لحنی بیان شد که به لحاظ آن هویت هنری یافت. در دوره اعتلای مسیحیت، بنا برتعریف. ماموریت موسیقی، به علت تغییرات شگرفی که به موجب اصول فیزیولوژیک در ادراک و احساس آدمی پدید آمده بود، در بنیانهای فرهنگی جوامع عنوان هنر به آن اطلاق گردید. روایات گوناگونی در اساطیر وجود دارد که صورت استعاری دارند، اما در اصل کم و بیش همه به یک نظریه فلسفی اشاره میکنند که بر الویت موسیقی در جهان هنر و زبان (تکلم) تاکید دارد. در کتاب حاضر موسیقی از بنیان مورد مطالعه قرار گرفته و رابطه آن را با رشد جسمی بشر و استعداد تکلم وی روشن میکند. در اوج موسیقی صفاتی برایش در نظر گرفتند، از جمله این که بر ماهیت و کیفیت حیات بشری مثلاً فصاحت و بلاغت در سخن، تردید یا یقین در امور، حکمت، خرد، ریاضیات، نجوم و علوم دیگر از طریق زبان که شاخهای از درخت تناور موسیقی بود، سلطه و حکومت داشت.