من افسر ویژه ی تجسس دایره سرقت موتور بودم. اما آن روز به درخواست دوستم که مودب نام داشت و مرخصی گرفته بود جانشینی سرپرستی دایره خود کشی را به عهده گرفته بودم. من گول مودب را خوردم که گفته بود آمار خودکشی در روزهای چهارشنبه بسیار پایین است. من مجردم و عاشق کار. کار برای من تفریح است. وقتی وارد زیرزمین شدم جنازه روی زمین افتاده بود. طنابی آغشته به خون دور گردنش بود. رگ هایش را زده بود و روی هر دو دستش خون دلمه شده بود. دست هایش زخمی و و پر از خراش های ریز و درشت بود، انگار با گربه گلاویز شده بود. یارو خودش را بدجوری خراب کرده بود. از روی کارت بهزیستی اش فهمیدم ارسلان شهابی و بیست و هفت ساله است اما پنجاه ساله نشان می داد. دکتر آسیب شناس علت مرگ آنی را بعد از دار زدن و سقوط از روی چهارپایه، آسیب مغزی اعلام کرد.