این کتاب شامل 20 داستان است که برخی از عناوین آن عبارتاند از عادت، زمانه، جوانی، لجباز، سالهایی که از دست رفت و یک کفش گنده. در داستان «پففیلهای روی دریاچه» میخوانیم: از مصاحبه دیشبت توی تلویزیون حرف زدی. اینکه تا دیروقت طول کشیده و مسخره بوده و خبرنگارهای ما هنوز بلد نیستند از فرصتی که در اختیارشان هست چهطور استفاده کنند و با سوالات مزخرفی که از زندگی خصوصی آدم میکنند همهچیز را لوث میکنند و مردم هم تشنهاند همین چیزها را بدانند که مثلاً من زنم را دوست دارم یا نه و چون مدام تو سفرم چه مشکلاتی دارم، چرا بچه ندارم و... . اکثر داستانهای ماسوری در این کتاب در حالوهوای زندگی شهری میگذرد و در آن برشهایی کوتاه از زندگی آدمهایی به نمایش گذاشته میشود که درگیر زندگی روزمرهاند یا زندگی آنها را به چالش کشیده است.