والتر بنیامین غالباً مرموز با آرایی نبوغآمیز در مورد ادبیات، به ویژه جریانهای حاشیهای و فراموششدۀ ادبی معرفی شده است. تفاسیر گوناگونی که از ایدههای او صورت گرفته، همراه با تأثیر مقطعی چهرههای برجستهای همچون گرشوم شولم و تئودور آدورنو و برتولت برشت و همچنین خصلت قطعه وار و ناتمام آثار او، مجموعاً به این تصور دامن زده است که تفکر بنیامین فاقد انسجام و پیوستگی درونی است (و احتمالاً علت جذابیت او برای جریانهای پستمدرنیستی در نقد ادبی و مطالعات فرهنگی را نیز باید در کنار دیگر موارد در همین امر جست). اما واقعیت آن است که بنیامین در طول حیات فکری خویش با سماجتی چشمگیر به مضامین واحدی پرداخته است، به نحوی که حتی گذار او از الهیات به مارکسیسم نیز بیشتر گویای تکرار است تا گسست. در این کتاب کوشیده شده تا دو مضمون اصلی تفکر بنیامین، یعنی فلسفۀ زبان و فلسفۀ تایخ و حضور این دو مضمون در آثار اولیه و فرجامین او برجسته شود.