ملکهی سرخ مهرههایش را در زمین بازی پراکنده کرده است…
زمستان شاهزاده جالان را از تجملات کاخِ جنوبیاش که بسیار خواستارشان است، دور نگه داشته و هرچند شمال خانهی همراهش، اسنوری وِر اسناگاسون، تلقی میشود، اسنوری هم مانند جالان مشتاق ترک شمال است؛ زیرا اسنوری حاضر است تمام جهنم را به چالش بکشد تا بتواند همسر و فرزندانش را به جهان زندگان بازگرداند. اسنوری کلید لوکی را در اختیار دارد… حال تنها باید درِ مرگ را بیابد.
همانطور که همه منتظر هستند تا یخها آب شوند، شاهِ مردگان نقشه میکشد تا چیزی را که تقریباً تصاحب کرده بود، یعنی کلیدِ لوکی را به چنگ بیاورد تا نوکرانش بتوانند برخیزند و حکومت کنند.