این کتاب شامل دو داستان است که وقایع هر دو در زمان یورش مغولان به ایران میگذرد.
داستان نخست در قلعهای میگذرد که مغولان آن را به محاصره درآوردهاند و درصدد تسخیر و کشتار ساکنان آن هستند اما قلعه توسط مردانی شجاع و وطنپرست محافظت میگردد. چون محاصره قلعه طولانی میشود و تعداد سربازان مغول رو به افزایش میگذرد مردان قلعه در کنار سلطان خود، جان برکف بر مغولان حمله میبردند. پایان کار معلوم است.
هدف نویسنده از نوشتن این داستان بیاد آوردن رشادتها و شجاعتهای مردمانی است که اینک در غبار تاریخ گم شدهاند، نه نامی و نه نشانی از آنها باقی است. آنچه ما داریم و آنچه هستیم حاصل آن شجاعت ها و آن جانفشانیهاست. به قول زنده یاد سبکتگین سالور: ما باید شرافتمند باشیم و یاد و نام مردانی را که برای این سرزمین کوشیدهاند، پاس بداریم.
نویسنده با قلم خود زمان را مینوردد و ما را به زمان تازش مغولان و درون آن قلعه میبرد. ما را در کنار مردان آن قرار میدهد، آنچنانکه گویی هستیم و در محاصره مغولان قرارداریم. شاید برای لمحهای آن فریادها و آن شجاعات در جان ما شعلهور گردد. شاید.