مدرنیته (تجدّد/ نوگرایی) مجموعه‌‏ای از مناسبات و ویژگی‌‏های تمدّنی جدید است که در اروپا و امریکای شمالی پدید آمد، این پدیده از قرن هفدهم و یا هجدهم میلادی، همزمان با عصر روشنگری، سربرآورد. رابطۀ دین و به‌خصوص اسلام با این پدیده، از دغدغه‌‏های متفکران اسلامی بوده است؛ دغدغه‌‏ای بجا و البته ضروری.تحوّلات علمی و سپس صنعتی مغرب‌زمین، مسلمانان را با پرسش‌‏هایی جدّی از این دست مواجه کرده است، از قبیل اینکه چگونه می‌‏توان با وجود این‌همه پیشرفت دین‌دار بود؟ با رشد روزافزون علم چه نیازی به دین وجود دارد؟ آیا می‌‏توان میان علوم جدید و دین سازگاری و سازش برقرار کرد، یا هر‌یک حوزه‌‏ای جداگانه در زندگی دارند؟ آیا هر‌یک رسالتِ تاریخی ویژه‌ای دارند؟ این‌‏ها و پرسش‌های متعدد دیگر متفکران را به مطالعۀ رابطه این دو مقوله و مسائل پیرامونی‏شان واداشته است.
عبدالمجید شرفی در اسلام و مدرنیته با نگاهی ابتکاری به مقولۀ دین و مدرنیته می‌پردازد. کتاب در یک مقدمه، دو بخش و یک خاتمه سامان می‌‏گیرد. در مقدمه، از دو مفهوم اسلام و مدرنیته و رابطۀ آن‌ها بحث شده است. نویسنده در توضیح مفهوم اسلام، سه مقوله را از هم جدا می‌کند: نصوص دینی، برداشت متفکران اسلامی و فرهنگ مسلمانان. بخش نخست کتاب، که در واقع بنیان این اثر است، در پنج فصل به تأثیر مدرنیته بر یکی از پنج شاخۀ اصلی از علوم اسلامی یعنی کلام، تفسیر، حدیث نبوی، فقه و اصول فقه پرداخته است. بخش دوم کتاب، با عنوان «اسلامی کردن مدرنیته یا مدرن‌سازی اسلام»، دو مسئلۀ جدّی در دورۀ تحولات را به بحث می‌‏گذارد: مسئلۀ حکومت و مسئلۀ زن.