کیلومترها دورتر در شهر باستانی کاماکورا دو انسان تنها و منزوی با هم آشنا میشوند شوئیچی تصویرگری چهل ساله که به دنبال درگذشت مادرش به آنجا برگشته تا خانه ی او را سروسامان بدهد؛ و ،کنتا پسر بچه هشت ساله ای که مثل سایه دوروبر خانهی شوئیچی پرسه میزند با گذر ،روزها اعتماد بین شوئیچی و کنتا عمیقتر میشود تا اینکه هر دو در می یابند نقطه ای مشترک با یکدیگر دارند که زندگیهایشان را به هم پیوند خواهد داد.
سفر زندگی آنها را به تشیما و کتابخانه ی تپش ها رهنمون می کند