در طول قرن گذشته، تقریباً تمام شاخه های علوم زیستی تحت تأثیر مستقیم کشفیات و پیشرفتهای ژنتیک بودهاند، حوزه ای که به سرعت در حال تحول است و ابعاد نظری مهمی دارد. پل گریفیتس و کارولا اشتوتس در این کتاب درآمدی بر ژنتیک و فلسفه نشان می دهند که مفهوم ژن چگونه در بسیاری از حوزههای شکل دهندۀ زیست شناسی مدرن تکامل یافته است. آنها با بررسی زیست شناسی مولکولیِ «محیط»، ژنتیک را وارد زیست شناسی تکوینی تمام جانداران کرده، و نشان میدهند که چگونه علوم زیستی مولکولی تمایز «طبیعت/تربیت» را تضعیف کردهاند. نویسندگان تأثیرات انقلابی زیست شناسی مولکولی را کاملاً میپذیرند، اما «ژن محوری» و «فروکاست گرایی» را رد می کنند، و به پیامدهای فلسفی آخرین پیشرفتهای ژنتیک میپردازند. بحثهای این کتاب برای علاقه مندان فلسفۀ زیستشناسی، ژنتیک و دیگر علوم زیستی بسیار جذاب است.
بخشی از کتاب
"عموماً از واژۀ ژنتیک اینگونه برداشت میشود که طیف وسیعی از علوم زیستی مولکولی را در بر میگیرد؛ و شرح و تفصیل این علوم زمینه ای است برای بحث ما از پیامدهای فلسفی فروکاست باوری و تبیین فروکاست باورانه وضعیت هستومندهای نظری و ارتباط بین بازنمایی های (مدل های) علمی و اهداف چنین بازنمایی هایی. ژنتیک و زیست شناسی مولکولی منابع قدرتمندی برای نگرش فلسفی به این مقوالت بودهاند. پیشرفت های علمی اخیر در این حوزۀ به شدت پویا درسهایی تازه برای فلسفۀ علوم
زیستی دارد.
از زمان ارسطو تاکنون فلاسفه و دانشمندان دربارۀ سامانه های زنده و سرشت مشخص علومی که به بررسی آنها میپردازند تأمل ورزیده اند.با این حال، پیدایش فلسفۀ علم به عنوان یک رشتۀ دانشگاهی مستقل در اوایل قرن بیستم میلادی این مشخصه را داشت که تقریباً به طور انحصاری بر علم فیزیک تمرکز کرده بود. "