آن شب اتفاق افتاد. درست در دقایق آغازین آخرین روز بهار ۱۳۹۹، وقتی خانواده پیروز منتظر بودند تا بازی برزیل اسکاتلند را در جام جهانی فوتبال تماشا کنند. دستهای سرنوشت زندگی متفاوتی را برای او و خانواده اش می نویسد... زندگی زیر و رو شده ای که با مرگ دیگران و زندگی بازماندگان در غربت و تنهایی شروع می شود و با تمام نافرجامی هایش گاهی عشق را به ارمغان می آورد. شعله امیدی که لحظه ای می درخشد اما سوسو می زند و خاموش می شود.... سرزمینی که هیچ گاه وطن نمی شود و دوستانی که هیچ وقت جای خانواده را نمی گیرند و دشمنی که در جان رخنه میکند و شکست نمی خورد... همه این ها را سرنوشت برای پیروز می نویسد....