در چند دهۀ گذشته نظریۀ روایت جاى نظریۀ رمان را در ادبیاتپژوهی گرفته است. تفاوت میان این دو فقط به کلیات مربوط نمىشود، یعنى نمىتوان یک گونۀ فرعىِ روایت را تجزیهوتحلیل کرد و سپس به گونههاى بعد پرداخت و دستآخر خود روایت را توصیف کرد. وقتى تعریف امر مورد پژوهش را تغییر مىدهیم درواقع امر مورد مشاهده را تغییر دادهایم و هنگامىکه تعاریف گوناگون را براى تعیین و توصیفِ یک گسترۀ ویژه بهکار مىبندیم دستاوردها نیز متفاوت خواهد بود، همانگونه که نقشههاى مکاننگارى و سیاسى و جمعیتنگارى هر یک فقط جنبهاى از واقعیت را نشان مىدهند و جنبههاى دیگر را کلاً نادیده مىگیرند.