آیریس و گابریل بهتازگی از سفر تفریحیشان بازگشتهاند، اما پس از ورودشان به خانه متوجه میشوند دوستشان لوری در نبودشان بیدعوت به خانهشان آمده و حسابی آنجا را به هم ریخته است. پس از گفتوگوی با لوری متوجه میشوند که همسر لوری، پیپیر به او خیانت کرده و حالا آن دو تصمیم گرفتهاند مدتی از هم دور بمانند؛ لوری هم به همین منظور به خانهی دوستانش پناه آورده است. از طرف دیگر، زوجی جدید و باغبان جوانشان هم به دهکدهی کوچک آنها نقلمکان میکنند. با شروع رفتوآمدهای دو خانواده با یکدیگر، رازهای گذشتهی هرکدامشان یکبهیک آشکار میشود، رازهایی خطرناک و شوکهکننده که مخاطب را تا پایان داستان میخکوب میکند.