در روزگار قدیم مردی زندگی میکرد که سالها دست به دعا برداشته بود تا خدا بدون هیچ رنج و زحمتی به او ثروتی بسیار اما حلال بدهد. تا این که روزی گاوی رم کرده درخانهاش را شکست و وارد شد. مرد به گمان این که دعایش مستجاب شده، گاو را کشت و گوشت آن را میان مردم قسمت کرد. صاحب گاو از مرد شکایت کرد و او را نزد حضرت داوود (ع) برد....
این اثر با جذابیتی پایانناپذیر، داستان پسرکی را تعریف میکند که محیط امن سیارهی کوچکش را به منظور سفر در جهان هستی و آموختن پیچ و خمهای رفتار بزرگترها ترک میکند و در طول این سفر، ملاقاتهای شگفتانگیزی نصیبش میشود.