کتاب مردی که همه چیز می دانست، اولین رمان درباره امام محمد باقر (ع) براساس مستندات تاریخی معتبر در حوزه بزرگسال است که مریم بصیری ،سعی کرده احادیثی که مربوط به دوره زمانی زندگی حضرت و وقایع رمان بوده را انتخاب و آنها را به منولوگ و دیالوگ امام با دیگران تبدیل کند. شیوه تدریس امام در آن دوران بیشتر مبتنی بر پرسش و پاسخ بود و با شیوههای آموزش امروزی فرق داشت. این دیالوگها در کلاسهای درس ایشان بیشتر استفاده شده است.
بخشی از کتاب
"از کنار جمجمه های کوچک و بزرگ حیوانات گذشت و به جمجمه آدمیزادها رسید. فانوسی درست زیر جمجمه بزرگ بود که سایه های ترسناکی از آن ساخته بود.
حیفا موهای سفیدش را از جلوی چشم هایش کنار زد و به مغیره چشم دوخت حفره های سیاه چشم های فرو رفته حیفا ترسناک تر از همیشه شده بود.
ای ساحر بزرگ سحری به من بیاموز مردمان را مسحور کلام خود کنم تا همگان بدانند مغیره داناترین مرد روزگار است.
حیفا چنان سرش را جلو آورد و خندید که مغیره گمان کرد می خواهد با آن دندانهای دراز و زردش، گلوی او را بدرد.
می بینم هم چنان در اندیشه آنی با علم تنجیم و شعبده مردم کوفه را بفریبی و مرید خود کنی کوفه زیباست زیباتر از گونه دخترگان زیباروی عرب که موهای شان را در ساحل فرات پریشان کرده باشند."