"خودم باهاش حرف میزنم. شاید تونستم راضیش کنم که به دنیا نیاد."
آتریسا قرار است به زودی صاحب یک برادر کوچولوی تپل مپل شود. اما اصلاً از این ماجرا خوشحال نیست. برادر کوچولو میتواند کتابهای کتابخانهاش را تف مالی کند، گوشوارههایی را که با گیرهی کاغذ درست کرده خراب کند و موهای کلهی عروسکش را بکند. همین میشود که تصمیم میگیرد با کمک پسر عجیب و غریب همسایه با برادر کوچولو صحبت کند. از مشکلات این دنیا و مدرسه و مشق نوشتن برایش بگوید و یک جوری راضیاش کند که به دنیا نیاید اما در حین عملیات نیرویی جادویی آنها را به دنیای برادر کوچولو میکشد....
یعنی توی بدن مامان نوشین!
و این تازه شروع ماجراجوییها در دنیایی ناشناخته است.