قبلا خانههای مردم را تمیز میکردم و حالا، باورم نمیشود که این خانه واقعا متعلق به من است. آشپزخانهای جذاب، بنبستی آرام و حیاط بزرگی که بچههایم میتوانند در آن بازی کنند. من و شوهرم سالها پسانداز کردیم تا بتوانیم به بچههایمان زندگیای را بدهیم که سزاوارش هستند.
در این رمان، مک فادن خط باریک بین عشق و کنترل را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه روابط بهظاهر بیگناه میتوانند به سرعت به چیزی بسیار شوم تبدیل شوند.
پیدا کردن کارفرمایی که خیلی از گذشتهام نپرسد اصلاً آسان نیست؛ بههمیندلیل، ممنون شانسم هستم که گاریکها بهطور معجزهآسایی شغلی به من میدهند، کار نظافت پنتهاوس خیرهکنندهشان … میتوانم مدتی اینجا کار کنم و تا به دست آوردن چیزی که میخواهم ساکت بمانم.