این کتاب نه تلاشی برای سادهسازی سطحی مفاهیم است و نه مجموعهای از جملات قصارِ سرگرمکننده. برعکس، حاصل سالها تجربه در «دانشگاه بازار» است؛ جایی که نظریه اگر به عمل نرسد، به سرعت فراموش میشود. نویسنده با درک دقیق از شکاف میان «دانشگاه علم» و «دانشگاه بازار»، کوشیده دانایی را در کوچکترین واحدهای قابلحمل ذهنی عرضه کند؛ عباراتی کوتاه، فشرده، اما سنگین از معنا. هر نکته، تقطیری است از تجربه، آموزش، شکست و اصلاح؛ نه جملهای تزئینی برای قاب کردن. در مقدمه کتاب، با تمرکز بر پدیدهی ناشکیبایی و بیحوصلگی، بستر فکری کل اثر را میسازد. مخاطب در همان ابتدا متوجه میشود که مسئله فقط «کم شدن تمرکز» نیست، بلکه با نوعی دگرگونی شناختی روبهرو هستیم...