می توانی کسی باشی که در خیابان از کنارش میگذرم
با چهره ای نامشخص
پشت فرمان ماشینی که نزدیک میشود
و آفتاب از شیشه جلوش برق میزند
من همانم که در جهت مخالف میرانم
نگاه میکنم بالا به آیینه کوچک
تا محو شدنت را تماشا کنم. پژواک من دوقلوی من
تا ناپدید شوی پشت یک پیچ
در این جاده شلاقی که تا همیشه در آن همسفر خواهیم بود.