وقتی رفتار و برخوردهای ساده معنا پیدا میکنند وقتی اصلاح صورت هم میتونه نشونهی خیانت باشه...
«هنگامه» زنیست میان یک زندگی معمولی با شوهرش «سعید» که کم کم عادیترین رفتارش هم رنگ شک میگیرن!
سعیدی که شبها دیر برمیگرده بیشتر از همیشه به خودش میرسه.
و.... ناگهان گوشی خاموش میشه، حرفها نیمه کاره میمونن و دل هنگامه پر از سؤال میشه.
.... روایتی تلخ و واقعی از زنی که میان اعتماد و بیاعتمادی باید خودش را، همسرش را و شاید گذشتهاش را دوباره بشناسد.
نگاهی به موها و صورت صافش انداختم:
چه شیک کردی گفتم میری مهمونی.
متعجب نگاهم کرد:
به اصلاح کردم فقط!
با لبخند ساختگی گفتم:
- تو عادت به این کارا اونم موقع کار نداشتی.
سشوار رو خاموش کرد:
دیشب خیلی عرق کرده بودم، حال نداشتم دوش بگیرم. ریشامم بلند شده بود. فکر کردم اصلاح کنم بهتره. عیبی داره هنگامه؟
واقعا عیبی نداشت اما تغییر یهویی سعید فکرهای سیاه منو دو برابر کرد و شکهام بیشتر شد.