سیبل دلینگ نه سال از عمرش را در رؤیای نداشتن رؤیا سپری کرده است.
مانند دیگر دختران بی پناهی که در ازای ده سال خدمت سرپناهی در کلیسای بزرگ یافته اند. سیبل نیزیک پیشگو است.او در خوابهایش الهام هایی از شش موجود ماورایی دریافت میکند که به نشانه ها شهرت دارند. این موجودات آینده ای تاریک و ناگوار را بر او آشکار می سازند. اشراف زادگان و مردم عادی از سراسر سرزمین تراوم از دشتهای باد خیز تا دورترین نواحی برای دانستن سرنوشت خود از طریق خوابهای او به کلیسا می آیند.اما درست زمانی که دوره خدمت سیبل و دیگر پیشگویان رو به پایان است.
شوالیه ای مرموز به کلیسا قدم میگذارد. مردی گستاخ کافر و شیطان صفت به نام رو در یک کسی که کوچکترین اعتقادی به رؤیاهای سیبل ندارد.با با این حال هنگامی که یکی پس از دیگری پیشگویان ناپدید میشوند. سیبل چاره ای ندارد جز آنکه از همین شوالیه مغرور یاری بخواهد. چراکه دنیای بیرون از دیوارهای مقدس کلیسا پر از خطر و تاریکی است و پاسخ تمام پرسشهایش تنها در دستان خدایان نهفته .اما سیبل به زودی در می یابد....