من که از زامبیها نمیترسم، حتی یک ذره! شاید فقط یککم از آن زامبیهای واقعی بترسم، اندازهی سر سوزن. وقتی رالف گفت توی زیرزمینشان یک گرگ زامبی زندگی میکند، اصلا دلم نمیخواست بروم آنجا و بقیه را از شرش خلاص کنم، چون:
۱. رالف خیلیخیلی بدجنس است.
۲. اگر گرگ زامبی رالف را یک لقمهی چپ کند، اصلا ناراحت نمیشوم... مگر باید بشوم؟