بعضی هایشان تعجب کرده اند. یک دفعه مادر فهیمه از خوشحالی به گریه می افتد و همه می ایستند و دست می زنند. حتی خانمی بعد از نشستن هواپیما صبر می کند تا او از کابین بیرون بیاید و به او بگوید از اینکه یک زن خلبان پرواز بوده خوشحال شده و انرژی گرفته است. فهیمه از بچگی عاشق پروازکردن بود. تابستان ها با خواهر و برادرهایش، با چسب سریش و کاغذ بادبادک می ساخت و از پشت بام پروازش می داد. دبیرستانش که تمام شد، کنکور داد، دوست داشت مهندسی پزشکی بخواند اما نشد. بعد متوجه شد که مرکز آموزش فنون خدمات هوایی تهران، امتحان ورودی گذاشته و دانشجو می گیرد.