یک زمستان سرد یک سوء تفاهم و شانسی برای جبران...
جیمی فقط میخواست دستور پدرش را اجرا کند نه این که در دام برف و خاطراتی فراموش نشدنی گرفتار شود. حالا مجبور است شب را در خانهی مارک مردی که روزی عاشقانه دوستش داشت و حالا به غریبهای ثروتمند تبدیل شده بود بگذراند. اما این بار آتشهای خاموش شده دوباره شعله میکشند و یک انتخاب بیشتر ندارند آن هم این که عشق را قویتر از ترسهایشان بدانند.