برشهر و سبزشهر دو سرزمین کنار یکدیگرند اما با دیواری طلسم شده در بینشان. برشهر، شهری خشک و دور از سرسبزی است و ساکنینش کارگران سبزشهرند. آبتین نوجوان شجاع و قهرمان برشهر در این داستان میکوشد تا مردمان سرزمینش را از این خشکسالی نجات دهد....
دُرناها در آسمان دنبال هم پرواز میکردند و آوازشان هوش از سر آتلی و آلتین برده بود. پاهای بلند هر درنایی به زیر دم کوتاهش بود و با بالهای پهن و سفید به آرامی پرواز میکرد و گردن کشیدهاش مانند نی چوپانها بود...
رکر باید با قاچاقچیها و دزدهای قبر دست و پنجه نرم کند… البته بعد از این که کلاسهای آنلاینش تمام شود! به دنیای پر از ماجراجویی کارل هیاسن خوش آمدید. والدز جونز هشتم خودش را «رکر» صدا میزند، چون شغل یکی از اجداد خیلی دورش نجات کشتیها از غرق شدن در دریا بوده است...