رمان «زیبا صدایم کن» قصهی دختر 15 سالهای به نام زیباست که در آسایشگاه کودکان بیسرپرست زندگی میکند و پدرش به خاطر اختلال روانی در تیمارستان است و مادرش از او جدا شده و با فرد دیگری ازدواج کرده است. در یک روز پاییزی پدرش زنگ میزد و از او میخواهد کمکش کند تا از تیمارستان فرار کند این اتفاق روی میدهد و پس از رسیدن به هم تصمیم میگیرند تا در خیابانهای تهران با هم جشن تولد دونفره بگیرند. شما هم به این جشن تولد دعوتید...
جنی در تمام زندگیاش آرزوی زندگی در جایی دیگر را داشت. او که با مشقت در یک دباغی کار میکند، از زندگی ترسناک در شهر بندری دورک و مراقبت از خواهر کوچکترش زوسا خسته است. البته تا زمانی که هتل مگنیفیک به شهر میآید...