به همۀ زن‌هایی فکر کردم که خانواده‌ام از دست داده بودند، به چیزهای وحشتناکی که شاهدشان بوده‌اند...

این رمان در حقیقت دو داستان را در یک کتاب روایت می کند ؛ داستانی از یونان و ایران باستان و لشکر کشی کوروش کوچک برای ستاندن تاج و تخت از برادرش اردشیر دوم .

مکایا بی ­گالت با هر جمله‌ای که می‌­نویسد شما را طلسم می‌کند. لیدیا، برادرش و جزیره -قلمرو راز­ها و شورآب­‌ها، سرزمین انزوا و آرزو­- به دور خواننده تاری می­‌تنند که تا آخرین جملۀ کتاب رهایش نخواهد کرد.

استارنونه در «بازی» مواجهه‌ای غیرمعمول بین دو ذهن سرسخت را به‌ تصویر می‌کشید

در هر زمانه‌ای، در کنار آنچه مردم گفتن و انجام‌دادنش را طبیعی فرض می‌کنند، هستند چیزهایی که جامعه درباره‌شان سکوت می‌کند.

همه از خیانت در شِکوه‌اند؛ علف‌های تشنۀ زرد، از بارانِ بی‌رحمی که هر روز بی‌نصیبشان می‌گذارد...