پدر و مادر جولز، خانههای قدیمی را بازسازی میکنند و به همین دلیل، مجبورند دائم جابهجا شوند. تا اینکه به عمارتی در هیلزبرو میروند. محلیها همه معتقدند که این خانه روح دارد. خانوادهی جولز اعتقادی به روحزدگی یک خانه ندارند، اما خود جولز نمیداند که باید این حرفها را باور کند یا نه. روزی از روزها، جولز چهرهای رنگپریده را میبیند و از آن به بعد، در اتاق قفل طبقهی سوم، حضوری ترسناک و عجیب را احساس میکند. بعد از مدتی، ترس جولز تبدیل به شگفتزدگی میشود و تمام تلاشش را میکند تا با این شبح مرموز ارتباط برقرار کند. بیش از یک قرن پیش، اتفاقی هولناک در این عمارت افتاده است. آیا ممکن است جولز بتواند سرنوشت این روح مغموم را تغییر دهد؟ ممکن است!