هنری به تنهایی می‌تواند یک عروسی را نابود کند...

پدر گفت: هنری؟ امروز اولین روز مدرسه است. تو به شانس داری...»

هنری دست از کشیدن دم اسب‌های اسباب بازی پیتر برداشت و با تعجب پرسید: چی گفتی؟ مارگارت داره میاد اینجا؟!»

زی زی طلایی می‌خواهد دوست پیدا کند. او لی لی فیله را انتخاب کرده اما لی لی فیله دلش نمی‌خواهد با او دوست شود...

بیعی‌ها یک روز مهم به نام «روز دوستی» دارند. آنها در آن روز دوست پیدا می‌کنند...

بهنام که مدتی است پدرش بی‌خبر خانه را ترک کرده به توصیه‌ی خاله‌‌اش که در آلمان تحصیل می‌کند به نوشتن خاطرات روزمره روی آورده که...