داستان هميشگی، داستان تقابل و اختلاف نسلهاست، تقابل بين دو شخصيت متعلق به دو نسل مختلف. گانچاروف در مورد این داستان میگوید: «هنگامی که روی داستان همیشگی کار میکردم طبعاً خود و بسیاری از امثال خود را در نظر داشتم، یعنی کسانی که در خانه و یا در دانشگاه تحصیلاتی کردهاند، در جایی عقبمانده، زیر پر و بال مادری مهربان زیستهاند و ناگهان از خانه و کاشانه و محیط روستایی کنده شدهاند و سروکلهشان در مرکز اصلی فعالیت، یعنی سن پترزبورگ، پیدا شده است.