کلاغ آبی تا به حال کسی را شبیه خودش ندیده است. او گاهی به شدت احساس تنهایی میکند. وقتی همسایه های جدیدش، یعنی کلاغ های سیاه، مسخرهاش میکنندو او غمگینتر و تنهاتر میشود.
سوفی بهخاطر شرایط خانوادگیاش نمیتواند خانه را ترک کند و بهدنبال سرنوشت خود برود. اما زمانی که به شکلی ناخواسته، خشم و غضب جادوگری قدرتمند را برمیانگیزد، تحتتأثیر طلسمی ترسناک به یک پیرزن تبدیل میشود.
میبل جونز در راه شهر اتوم وبه دنبال کتاب سرنوشت است.سندی باستانی که شاید به کمک آن بتواند نوع بشر را نجات دهد. اما اتوم جای خطرناکی است ،پر از سرباز ،جاسوس و یاغیان بوگندو.