نورا احساس میکند بیمصرف و بیفایده است.حالش اصلا خوب نیست ؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانهای است و در آن کتابخانه بینهایت کتاب هست و هر کتاب یک زندگی است.
پسری مشتاق زندگی ماجراجویانه به سبک هکلبریفین، ملوانی تندمزاج، کشیشی رو به موت، کمونیستی سرخورده از حزب شکستخوردهاش و دختری یهودی در حال فرار، در روستایی ساحلی به هم میرسند و...