از اتاق جهانگیر بیرون آمد. خواست برای آخرین بار گلدان بامبو را آب بدهد، به آشپزخانه رفت. چشمش به تابلو افتاد؛ همان تابلویی که مدتها تنها وسیله ارتباطی میان او و جهانگیر بود. بسته کوچکی پیچیده در کاغذ کادوی زیبایی با روبان سپید زیر تابلو به چشم میخورد. با قدمهایی لرزان به سوی آن رفت. روی تابلو نوشته شده بود: “من را ببخش و فرصت بده با آیندهای شیرین، گذشته تلخ را جبران کنیم”
ما همه چیز میخواهیم داستانیست سرشار از انرژی و اصالت که به طور همزمان در سه سطح با موفقیت عمل میکند؛ به عنوان یک اثر هنری بهتآور، مستندی از تاریخ، و تحلیلی سیاسی که طنین آن تا تضادهای کنونی استمرار مییابد.