داستان اول: «خفاش خوابالو»: خفاش کوچولو مشغول گشت و گذار در آسمانها بود که یک زنگ بزرگ رو به رویش میبیند. نزدیک میشود و با دقت زنگ را نگاه میکند. فکر میکنید الین چیزی که به ذهنش میرسد چیست؟ شاید باور نکنید ولی با خودش میگوید:«چه جای خوبی! همینجا میخوابم». خفاش همانجا میخوابد. یک گربهی بایگوش نیز در همان حوالی زنگ بزرگ را میبیند، نزدیک آن میرود و با خودش میگوید:«چه جای خوبی! همینجا بازی میکند.» او شروع میکند به بازی کردن و خفاش که آنجا خوابیده است را بیدار میکند. فکر میکنید خفاش چه کاری انجام میدهد؟
داستان دوم: «دینگ دینگ»: یک سبد پر از کلاه وجود دارد. هر کدام از کلاهها یک اسم دارد: زرد: کلاه دینگ دینگ، آبی: کلاه دام دام، سبز: کلاه لالالا. هر کس هر کلاهی دوست دار میتواند بردارد اما بعد از اینکه کلاه را بر سرش گذاشت باید یه کاری انجام دهد. فکر میکنید چه کاری؟