شهر در آتش جنگ داخلی میسوزد و یک دختر خدمتکار، از همه چیز خود میگذرد تا از کودکی رها شده، محافظت کند. اما زمانی که بالاخره صلح دوباره برقرار میشود، مادر این کودک نیز از راه میرسد تا پسرش را از دختر خدمتکار پس بگیرد...
تئاتر تنها تصویر زندگی نیست، بلکه میتواند زندگی را زندگیتر کند، فشرده و گویاتر به نمایش بگذارد. به تدریج دریافتم؛ میتوانی آنچه از آرزوها که در واقعیت انجام نیافته را در خیال خلق کنی، از صافی وجود خود عبور دهی، به باور بنشانی ، و بر صحنه به نمایش بگذاری. آنگاه که دانستم بر روی چهار تکه الوار با ساده ترین ابزار و انسانی ایستاده در لکةی نور میتوانی دنیائی بسازی لبریز از مفاهیم پر رمز و راز ، آنگاه که دانستم تئاتر به معنای درست کلمه میتواند قدرتی باشد به حیرت انگیزی کائنات و بیپایان مثل کائنات ... پس واقعاً تئاتری شدم، و این صحنه خانهی من شد.