ناگفته پیداست که مفهوم شهروندی، نسبتی نزدیک با تلقی ما از مفاهیمی نظیر فردیت، خودآیینی و آزادیِ بیان و عمل دارد. به عبارتی، میتوان گفت که شهروند، انسانی است که اولاً: فردیتش به رسمیت شناخته میشود. دوماً: به عنوان موجودی آزاد و خودآیین تعریف میگردد. و سوماً: در نتیجهی دو حکم قبلی، از موهبت آزادی برخوردار است.
میتوان تولد ایدهی شهروند را مقارن با انقلاب سال 1789 فرانسه دانست. با این انقلاب بود که تحولی اساسی در ذهنیت بشر در باب فردِ انسانی و رابطهی او با نهادهای سیاسی و اجتماعی پدید آمد. انقلابی که نتیجهی آن، ارتقای مقام انسان، از رعیت یا تبعهی دولت، به شهروندِ سیاسی بود. آن دسته از پیامدهای انقلاب فرانسه که به بحث ما مرتبط است، خیلی زود در سراسر جهان غرب فراگیر و رایج شد. به نحوی که پس از مدتی، مفاهیمِ همخانواده با شهروندی، از جمله حقوق اساسی، آزادیهای مدنی و ... به اموری بدیهی و پذیرفتهشده بدل شدند. در شرق اما چنین تحولی بسیار دیرتر از آنچه باید، رخ داد.
پس از انقلاب فرانسه در ساختار اجتماعی، روشنفکران حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف بود، تغییرات بنیادی در ابتدا به صورت امپراتوری دیکتاتوری نظامی و سپس در شکلهای مبتنی بر اصول امپریالیسم، جدایی دین از سیاست، سرمایهداری، رشد برده داری در کنار مافیای مالی، روشنگری، ملیگرایی دموکراتیک، نظامی گری، استثمار و استعمار جدید در کنار حقوق شهروندی پدید آمد.
با این حال این تغییرات با آشفتگیهای خشونتآمیزی شامل اعدامها و سرکوبیها در طی دوران حکمرانی وحشت و جنگهای انقلاب فرانسه همراه بود. وقایع بعدی که میشود آنها را به انقلاب فرانسه ربط داد شامل: جنگهای ناپلئونی و بازگرداندن رژیم سلطنتی و دو انقلاب دیگر که فرانسه امروزی را شکل داد است.
برخی معتقدند که اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمیکردند و برخی آغاز آن را ماه مه ۱۷۸۹ میدانند. پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹ میدانند و برخی سال ۱۸۰۴ که ناپلئون اعلام امپراتوری نمود و گاهی تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ نیز جزء انقلاب فرانسه میآورند ولی اغلب آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب میشمارند.
توکویل، از اندیشمندان همعصر انقلاب، معتقد است که با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نبود. شاید به همین دلیل است که وی برخلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ (شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب میداند. با این حال به نظر بسیاری، انقلاب با سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ آغاز شد. شاه، لوئی شانزدهم، در سال ۱۷۹۳ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹ هنگامی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب فرانسه وارد مرحله جدیدی شد که تقریباً تمامی اروپا و نیمی از جهان را به جنگ و خاک و خون کشید. پس از ناپلئون سلطنت مشروطه به فرانسه بازگشت. سپس دوباره نظام جمهوری جایگزین شد تا این که ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون)، کودتا نمود و امپراتوری دیگری به راه انداخت. پس از آن جمهوریهای متعدد شکل گرفت. بدین ترتیب در کمتر از یک قرن، بر فرانسه به شکلهای گوناگونی مانند جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه و دو امپراتوری متفاوت حکمفرمایی شد.